آرزومندم به روی دوستان جان و دل دارم به سوی دوستان وای وای از اشتیاق یارکان آه آه از آرزوی دوستان یاد آن شب ها که بودی تا به روز شوق ما بر های و هوی دوستان دست ما و دامن خیل خیال روی ما و خاک کوی دوستان ما ندانستیم شرط دوستی برشکستیم از عدوی دوستان عمر تاوان کرده ایم الّا هم آنک صرف شد در جست و جوی دوستان از بهشت و حور و غلمان فارغیم راح می خواهیم و روی دوستان عنبر و مشک و بهار و باغ ما خُلقِ یاران است و خوی دوستان هم صبا جانِ نزاری را حیات می دهد هر شب به بوی دوستان حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۹۴۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/71179