باد بهار می وزد از طرف نهارجان ای که فدای آن چنان باد چنین هزار جان ساقی عیسوی نفس چند ز انتظار بس تا به خلاف شرع و دین نوش کنیم بیار جان جان من است جام می خضر من و مدام من در طلب تو برمیان بسته ام استوار جان لایق اگرچه نیستم عاشق صادقم بلی ور نکنم نه صادقم در طلبت هزار جان ای دل اگر چشیده ای جرعه ی شوق بایدت کرد چو کوهکن فدا بهر وفای یار جان می خور و غم مخور جوی ، نیست جز این برون شوی از پی نازنین گلی رنج مبر مخار جان منتظران نسیه را نیست ز نقد حاصلی صرف مکن نزاریا در سر انتظار جان حکیم نزاری : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۹۴۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/71183