بساز بر بط و برزن رهِ قلندریان قلندری چو بگفتی چه حاجت است بیان ز دستِ ساقیِ وحدت بنوش باده شوق ز خویشتن به در آی و عیان ببین به عیان گرت به بت‌کده خواند کمر زدین بگشای ورت به کفر اشارت کند ببند میان که گر گناه به فرمان کنی بود طاعت و گر خلاف کنی طاعتت بود عصیان تو تا برون نروی پاک در نیاید دوست مکن به شرکتِ خویش این یگانگی به زیان تو دور می‌روی و او بسی قریب‌ترست هزار بار به جانِ تو از رگِ شریان به ترّهات مکن التفات زان که بود چو خشت بر سرِ دریا حدیثِ بی‌بنیان به جز کلامِ محقّق دگر محال و مجاز به جز هدایتِ مولا دگر همه هذیان نزاریا تو پس آن گه تمام مست شوی که نیم‌جرعه به کامت رسد ز جامِ کیان حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۹۵۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/71193