چه بایدم دلِ شوریده درجهان بستن که راست طاقتِ چندین به صبر بنشستن اگر ز مطرب و می‌خانه توبه دادندم هنوز توبه نکردم ز توبه بشکستن گدایِ کویِ خراباتیان بُدن به‌ از آنک به عنف سلطنتی کردن و دلی خستن به مذهبِ من اگر عارفی تفاوت نیست ردا فکندن و زنّار بر میان بستن کمالِ اهلِ تصوّف به چیست می‌دانی به معرفت، نه به برجستن و فرو جستن نتیجه ای ز کراماتِ اولیا آن است که هم چو مریمِ دوشیزه‌اند آبستن نزاریا چه کنی قصه چاره چیست همین ز خویشتن ببریدن به دوست پیوستن گرت مقامِ قرار آرزو کند باید ز استحالتِ دنیا و آخرت رستن حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۹۶۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/71196