به گدایان نرسد شاه سواری کردن عاقلان را نرسد شیفته کاری کردن نه چو حلاجی انا الحق نتوانی گفتن نه خدایی لمن الملک نیاری کردن پادشاهی و جهان داری و فرمان رانی هیچ ازین ها نتوانی چونه یاری کردن مال پوشیدن و چون مار نشستن بر گنج هم چو اعما بود و آینه داری کردن احمقی باشد و با مزبله در زیر بغل دعوی رایحه ی مشک ِ تتاری کردن آخر ای یار عزیز آن چه نداری مطلب چیست با نفس شریف این همه خواری کردن حسد و بغض و تعصب نکنند اهل صفا دوستی باید و دل داری و یاری کردن اگرت چشم به بخشایش بخشاینده ست بایدت گوش به تنبیهِ نزاری کردن زور و زر هر دو وبالند بنه گردن طوع چاره ای نیست نزاری تو و زاری کردن حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۹۷۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/71207