گل رخت به باغ در فکندست وز چهره نقاب بر فکندست بر راه صبا ز شکل غنچه صد صرّۀ پر ز زر فکندست اسباب نشاط و عیش عالم نوروز به یک دگر فکندست شد تشنه به خون لاله سوسن زین روی زبان به در فکندست چون نافۀ مشک نا رسیده لاله همه کوه و در فکندست آمیخته خون و مشک با هم بی قیمت و بی خطر فکندت آهویی رمیده گویی آن را از ترس به رهگذر فمندست آب دهن سحاب نرگس در دیده ی بی بصر فکندست بلبل ز قدوم گل در اطراف آوازۀ شور و شر فکندست از آب سنان کشیده سوسن وز آتش گل سپر فکندست ز اندیشه به خویشتن فرو شد تا بر رخ گل نظر فکندست گویی همه شب شراب خوردست نرگس که چو مست سرفکندست نی نی که ز شرم چشم یارم خود را به خراب در فکندست کمال‌الدین اسماعیل : غزلیات : شمارهٔ ۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/71573