چو روی خوب تو خورشید آسمان هم نیست بقّد و قامت تو سر و بوستان هم نیست ببوی آنکه برنگ رخ تو گردد گل بسی تکلّفها کرد و آنچنان هم نیست بجان ز لعل تو بوسی خریدم و دانم که گر نباشد سودی درین زیان هم نیست دو دست من ز میانت چه طرف بر بندد ترا چوبا کمر آن نیز در میان هم نیست امید بوس و کنار از تو شد بریده از آنک بدیدنی ز تو قانع شدیم و آن هم نیست کم از دهان تو باشد مرا ز لذّت وصل که نیم چندان روزی از آن دهدن هم نیست بداده ام دل و جان تا همی خورم غم تو که در هوای تو غم نیز رایگان هم نیست بنیکویی و شگرفیّ تو ببانک بلند نه در سپاهان، کاندر همه جهان هم نیست گرفتم آنکه دلت راست نیست با چاکر لطافتی بدروغ از سر زبان هم نیست؟ کمال‌الدین اسماعیل : غزلیات : شمارهٔ ۲۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/71595