تا دل اندر مهر دلبر بسته ام در به روی خوش دلی در بسته ام خوش دلم در عشق آن شیرین پسر زانکه دل در تنگ شکر بسته ام گر چه هستم چون کمر در بند او طرفها بنگر کزو بر بسته ام تا شدستم فتنه بر گلگون رخش عافیت را رخت بر خر بسته ام با دو چشمش کرد عبهر همسری خواب از آن بر چشم عبهر بسته ام تا بچشم او مگر باشم عزیز نقش روی خویش از زر بسته ام چون صراحی هر دمش خدمت کنم زان کمر پیشش چو ساغر بسته ام با لعب لعلش بسی کوشیده ام تا بجانی بوسه یی سر بسته ام گفتمش آن قامت و رخسار چیست؟ گفت: مه را بر صنوبر بسته ام گر ز عشقش جان برم خونم بریز وین گرو صد بار دیگر بسته ام کمال‌الدین اسماعیل : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/71676