چه جفا بود کز آن ترک ختن نشنیدم چه محالات کز آن عهد شکن نشنیدم هر کسی را گوید کو را دهنی هست، و لیک من بسی جستم و جز نام دهن نشنیدم تا بدیدم که سمن رنگ رخش بر خود زد پس از آن پیش چمن بوی سمن نشنیدم راز زلف تو اگر چه ز صبا فاش شدست من حکایت بجز از مشک ختن نشنیدم راستی راسخن قدّ تو هر جا که برفت بجز آزادی از سر و چمن نشنیدم دوش بگذشتم و دشنام همی داد مرا خدمتش کردم و پنداشت که من نشنیدم گر چه لعلش ز سر ناخوشیی آن می گفت من از او خوش تر از آن هیچ سخن نشنیدم عقل آن روز که من بر پی دل می رفتم گفت: کانجا نه صوابست شدن،نشنیدم کمال‌الدین اسماعیل : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/71686