ما حالی از نشاط کناری گرفته ایم در سر زجام غصّه خماری گرفته ایم پرورده ایم دشمن جان را به خون دل پس لاف می زنیم که یاری گرفته ایم چندین هزار گلبن شادی درین جهان ما با غم تو دامن خاری گرفته ایم دیدم نه بهره بود به معیار مردمی از دوستی هر که عیاری گرفته ایم هرگه که دست در سر زلف بتی زدیم چون نیک بنگری دم ماری گرفته ایم جز درد دل ز دیده ندیدیم ازین سبب بر خون دل زدیده کناری گرفته ایم کردم شمار و در غلطم از همه شمار عمر خود زهر که شماری گرفته ایم آیین خوش دلی ز زمانه بر اوفتاد ما بیهده چرا پی کاری گرفته ایم؟ کمال‌الدین اسماعیل : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/71693