نرگسا! چیستت که پنداری دوش برخاستی ز بیماری نیست پیدا ز ناتوانی تو حالت خواب تو ز بیداری در خمار شبانه یی زیرا جام داری و باده نگساری چشم برره نهاده چون نگری گر نه در انتظار دلداری؟ از خیار آتش ارتواند جست تو بعینه از آن نمو داری ز مردین شمع در زرین لگنی لیک در حالت نگو ساری با صبا از سرکرشمه و ناز خیزد از اشک ابر آزاری خاک پایی و از دماغ تهی برشکسته کلاه جبّاری اشک خیزد زچشم و چشم تو باز خیزد از اشک ابر آزاری باد در سر گرفته یی، رسدت که جوانیّ و خوب وزر داری کمال‌الدین اسماعیل : غزلیات : شمارهٔ ۱۴۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/71717