صاحب عادل شهاب ملک و دین ای درونت مهبط روح الامین تابرآوردی سر از جیب سخا بحر می دزدد کف اندر آستین بر امید آن که تا بخشی مرا جبّه و دستار واسب و طوق و زین تحفه یی آورده ام نزدیک تو کاندر آن حیران شود نقّاش چین بیت چندی نیز بر هم بسته ام هر یک اندر شیوة خود به گزین شعر بشنیدی و تحفه بستدی خود همین بود و همین بود و همین نی یکی از راه انصاف اندر آی چون تویی شه را وزیر راستین تو وزیری در خراسان و عراق صیت تو بگذشته از چرخ برین من گدایی ژاژ خایی بی نوا گه فضایل خوان و گاهی ره نشین من ز سیم تو ندیدم یک پشیز تو ز من داری متاعی بس ثمین این فضیلت منعکس اولیترست خود بچشم عقل و دانش باز ببن بر زمین دیدم که بارید از فلک بر فلک هرگز نبارید از زمین نقد کن باری بهای تحفه ام گر نفرمایی عطایی بافرین کمال‌الدین اسماعیل : قطعات : شمارهٔ ۲۶۰ - ایضاله گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/73056