برون رفتم از خانه دی نگهبان تهی بود از آیندگان کوی من فرو رفته با خود به اندیشه یی جوانی درآمد ز پهلوی من گرانی به بالا دو چند اشتری هر انگشت او چون دوبازوی من حمایل زپولاد در گردنش چنان قطرۀ آب از جوی من بزد دست و پولاد روشن زبر برآهخت و آورد رخ سوی من چو نزدیک شد بی محابا کشید برهنه بیکبار در روی من چو از پر دلی من نرفتم ز جای نه آژنگی آمد در ابروی من بر آهخت تیغ و بیازید دست یکی پاره بگرفت از موی من عطا دادم او را ز خود اندکی ز شادی ببوسید زانوی من کمال‌الدین اسماعیل : قطعات : شمارهٔ ۲۷۸ - ایضا له گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/73074