پناه زمرۀ دانش شکوه اهل هنر که هست جان معانی به لفظ تو زنده گر آیدش ز نهیب تو سنگ در دندان شود کواکب پروین ز هم پراگنده فضای دهر شود همچو گریه گوهر بار کجا سخای تو دندان نمود چون خنده سپهر، کورا بر زیر پای دندانست کند همیشه ازین در تراش چون رنده ز لفظ پاک تو بی حشوتر سخن نبود وگر چه هست به انواع نکته آگنده چو صبح خنده زنان جان بداد گل ز طرب خرد به لطف تو گل را چو کرد ماننده گناه بخشا! کی میشود زوال پذیر؟ تغیّری که پذیرفت رای فرخنده مدار عاطفت خود درغ از آن که بود ز آستان تو بر پای نهمتش کنده فلک به ابروی عیشش گره در آورده جهان بدست جفایش ز بیخ برکنده بدان سبب که ترا دید سرگران چو دوات ز غصّه همچو قلم می رود سرافکنده نظر بدین سخنان چو آب روشن دار نگه مکن به سر و ریش و جامة ژنده بدان خدای که دست دهنده داد ترا چنان که داد رهی را زبان خواهنده که از عتاب عنان سوی عفو فرمایی کنون که رفت ز اندازه مالش بنده کمال‌الدین اسماعیل : قطعات : شمارهٔ ۲۹۸ - وله ایضا گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/73094