نسیم باد صبا هیچ عزم آن داری که این تکاسل طبعیّ خویش بگذاری به پای تو چودو گامست طول و عرض جهان به گاه قطع مسافت ز تیز رفتاری توقّعی ز تو دارم ز روی همنفسی اگر به ثقل نداری و رنج نشماری تجشّمی کن و یکدم بکارها پرداز ناتوانی اگر چه مزاج ها داری سحرگهی که بعون دعای شبخیزان سبک ترک شده باشی ز رنج بیماری ز اصفهان حرکت کن به شام صبحدمی بنزد صدرافاضل قوام بنداری چو با نسایم اخلاق او در آمیزی ز روی نسبت هم پیشگیّ و همکاری نگاه دار ز بهر دماغ مشتاقان ز خاک پایش اگر شمّه یی بدست آری ودیعه های دعا و ثنای من چندان که حصر آن متعذّر بود ز بسیاری سزد که بر طبق شوق و معرض اخلاص چنان که من بسپارم تو نیز بسپاری از آن سپس که ببوسی زمین حضرت او پیام من به زبان ثناتو بگزاری بگو که ای ز معانیّ خوب و سیرت نیک بجای آنکه بهر مدحتی سزاواری به رسته های چمن بر مجاهزان بهار همه ز کیسۀ خلقت کنند عطّاری چو تو عرایس افکار خویش جلوه دهی شود ز شرم رخت آفتاب گلناری سیاه روی کند همچو زاغ طوطی را زبان کلک تو انکام نغز گفتاری ستارگان فلک با کمال شبخیزی ز دولت تو کنند التماس بیداری ز عکس خون دل حاسدان تو هر شام چو مغز پسته شود آسمان زنگاری ز هیچگونه برین صوب ما نمی گذری دل تو عادت راحت گرفت پنداری مرا چو نام شریف تو بر زبان گذرد ز لب به چشم رسد نوبت گهر باری ز معظمات امور ارچه نیست پروایت که نام ها به سرانگشت لطف بنگاری از آن مکارم اخلاق نیست مستبعد که یاد می کند از ما به وقت بیکاری کمال‌الدین اسماعیل : قطعات : شمارهٔ ۳۲۰ - در مدح صدر قوام الملّة و الّدین ابراهیم بنداری گوید و به دمشق فرستد. گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/73116