خدایگانا آنی که طاق ایوانت ز راه قدر و محل باستاره باشد جفت نماند خصم تو را هیچ مهره در گردون که دست قهر تو آن را به نوک نیزه نسفت ز حال و قصّه من بنده آگهی دانم که پیش رای تو پیداست رازهای نهفت ز روزگار به روزی نشسته ام نه چنانک دگر دو شب به یکی جایگه توانم خفت زمین ز خون قزل ارسلان هنوز گلست مرا ز حادثه صد گل به تازگی بشکفت بدین که بر سر من رفت هر کجا باشم چه شکرها که من از روزگار خواهم گفت ظهیرالدین فاریابی : قطعات : شمارهٔ ۲۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/73491