مربی فضلای زمانه شمس الدین تویی که قفل امل را سخای توست کلید از آن سپس که میان من و تو عهد دراز زمانه حبل متین مواصلت ببرید تو را به مرو درون برد و خرمت بنشاند مرا به سوی نشابور سر نگون بکشید چو تو به اسم رسالت بیامدی ناگاه دلم ز شوق ملاقات تو ز بر بپرید شدی به قاعده و پرده دار بنشاندی چنانک پرده صبرم ز غبن آن بدرید مرا به خدمت تو محض دوستی آورد نه رغبت زر و سیم و نه حرص نقل و نبید حدیث رؤیت صانع مرا محقق شد که دست معتزلی غالب ست و وجه پدید رسول را چو به دنیا نمی توان دیدن خدای را به قیامت چگونه بتوان دید؟ ظهیرالدین فاریابی : قطعات : شمارهٔ ۵۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/73517