سر ملوک جهان فخر دین تو آن شاهی که ماه و مهر ز رای تو می برند شعاع تویی که همت تو سر بدان فرو نارد که با فلک بودش ملک کاینات مشاع خدایگانا دانی که در ممالک تو مرا نه باغ و سراسیت و نه عقار و ضیاع چه واجب است که تا حشر همچنین باشد به مجلس تو مرا لذت شراب و سماع چنین خوش است که این آستانه را دو در است یکی به کوی سلام و یکی به راه وداع به طوع و رغبت خویش آمده به حضرت تو رواست گر ببرم بی اجازت تو صداع بر هر کجا که روم پادشاه نفس خودم به علم و عقل توانگر به صبر و حلم شجاع جنایتی نه که بی رسمیی کند شحنه بضاعتی نه که دردسری دهد بیاع من از زمین و زمان فارغم بحمدالله نه رغبتی است به مال و نه حاجتی به متاع ز خدمت تو یکی دستبوس نقد مرا به از هزار برات و حوالت و اقطاع ظهیرالدین فاریابی : قطعات : شمارهٔ ۶۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/73535