برون آمدیم از نشابور مست سراسیمه و رفته دل‌ها ز دست مرا یار کی بود بس مهربان خدایش به رحمت کناد این زمان بطی داشت اندر بغل پُر شراب دلی پر نشاط و سری پر شتاب فرو تاخت تا کاسه گیرد مگر خطا کرد اسبش درآمد به سر بیفتاد از اسب و برخاست چست سلامت شراب آبگینه درست یکی گفت اگر مرد رستم بدی و گر شیشه پر آب زمزم بدی شدی زیر این سرکش تند و تیز هم آن خرد خرد و هم این ریزه ریز حکیم نزاری : دستورنامه : دستورنامه : بخش ۳۷ - حکایت گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/73738