صحبت اهل دلی و جاه من و جان من گوشه ی ویرانه ای ملک سلیمان من پای خم و دردیی کوثر و طوبای من عافیت و گلخنی باغ و گلستان من ساغر جمشید وقت پاشنه ی کفش من خم چه ی نمرود عهد کوزه ی برخوان من چند شوی در جوال بس که شنیدی محال خیز بیا گو ببین معجز و برهان من هم چو سلیمان شدم حاکم دیو و پری نفس مسلط چو شد تابع فرمان من پیش نزاری شدم عشق بیاموختم تا به هزیمت برفت عقل خطادان من حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۱۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/73844