آخر ای راحتِ جان دردِ دلِ ما بشنو سخنی چند از این بی دلِ شیدا بشنو سر چه می پیچی و گردن چه کشی از تسلیم طرفه پندی دهمت بی غرض از ما بشنو گوش بگشای ولی چشم ز نادیده ببند هر چه ز آن جا به تو گویند از این جا بشنو تا نگویند ندانی و چو گفتند خموش حرف سربسته به الفاظ معمّا بشنو یک زمانی برِ ما آی و علی رغمِ رقیب اگرت هست حدیثی دو سه پروا بشنو زان مفرّح که ز یاقوتِ لبت ساخته اند دل بیمارِ مرا هست مداوا بشنو چشم دارم که مرا دل دهی و گوش کنی زاریِ زار مرا بهرِ خدا را بشنو گر چه از دستِ من ای دوست فراغت داری نکته ای هست ازین عاشقِ تنها بشنو ناله ی مرغ که شب گیر به گوش تو رسد همه پیغام نزاری ست نگارا بشنو حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۵۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/73887