شبی هرکس به بزم دلستانی جا کند خود را دمی صدبار دل با دیده‌اش سودا کند خود را شب وصل است و دل عهد خیالت تازه می‌سازد که امشب فارغ از تنهایی فردا کند خود را عنان دل به دست بیخودی افتاده می‌ترسم که بی‌تابانه حرفی گوید و رسوا کند خود را به دشت بی‌سرانجامی چنان گردیده قدسی گم که عمری بایدش گردید تا پیدا کند خود را قدسی مشهدی : غزلیات : شمارهٔ ۳۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/74063