گذشت فصل گل و رغبت چمن باقی‌ست وداع کرد شراب و خمار من باقی‌ست برای جیب دریدن عزیز دارم دست اگرچه پیرهنم پاره شد کفن باقی‌ست ترا گمان که سخن شد تمام و نشنیدی سخن نمی‌شنوی ورنه صد سخن باقی‌ست کفایت است دلیل بقای ناز و نیاز فسانه‌ای که ز شیرین و کوه‌کن باقی‌ست شکست جام و حریفان شدند و مرد چراغ ز سادگی دل من خوش که انجمن باقی‌ست اگر روی به سفر غربت است و غم قدسی وگر سفر نکنی محنت وطن باقی‌ست قدسی مشهدی : غزلیات : شمارهٔ ۶۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/74097