شب نیست کز فراق توام سینه داغ نیست خون جگر به جای می‌ام در ایاغ نیست شکر خیال روی تو گویم، که کلبه‌ام شب زیر بار منت شمع و چراغ نیست دایم نظر به پاره دل داشت در کنار آلوده دیده‌ام به تماشای باغ نیست دنبال کام خویش به صحرای آرزو بدخو دماغ من به نسیم سراغ نیست قدسی ز ننگ بوالهوسان ساختم به هجر سودای وصل هیچ‌کسم در دماغ نیست قدسی مشهدی : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/74148