از چشمه‌سار چشمم از بس که نم برآید ترسم که رفته رفته طوفان غم برآید از اتحاد چشمم با پای، در ره عشق مالم چو دیده بر خاک، نقش قدم برآید گر دست شام هجران گیرد گلوی شب را مشکل که تا قیامت، از صبح، دم برآید در موج‌خیز دریا هر لحظه نیست طوفان کز رشک آب چشمم دریا به هم برآید از بار محنت دل فرسود جسم قدسی یک مشت استخوان چند با کوه غم برآید؟ قدسی مشهدی : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۱۵۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/74185