بیا که بی تو مرا نور در چراغ نماند بهار عیش مرا لاله‌ای در باغ نماند همین نه زمزمه ما ز لب فراموش است نوای مرغ سحر هم به طرف باغ نماند به مهر بلبل و پروانه می‌خورم افسوس که آب در چمن و تاب در چراغ نماند ز شوق گریه دلم را چو لاله پنجه غم چنان فشرد که خونابه‌ام به داغ نماند همیشه جام حریفان ز می لبالب بود به دور ماست که یک جرعه در ایاغ نماند به کوی دوست هم آواز من نگردد غیر درین چمن که منم جای بانگ زاغ نماند کنم کناره ز کاهل‌طبیعتان قدسی مرا دماغ حریفان بی‌دماغ نماند قدسی مشهدی : غزلیات : شمارهٔ ۲۱۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/74245