دو روزه هجر تو با جان دوستان آن کرد که از هزار خزان، با بهار نتوان کرد ز آه بلبل شوریده دربدر گردید نسیم اگرچه دل غنچه را پریشان کرد نسیم صدق و صفا را دم زلیخا داشت که شد چو وقت دعا، روی دل به زندان کرد کجا ز ذوق گریبان‌دریدنش خبرست؟ کسی که سوی چمن رفت و گل به دامان کرد چه سان شود مژه‌ام آب دیده را مانع که شعله را نتوان زیر خار پنهان کرد کسی که مانع قتلم شد از ترحم نیست ترا ز کشتن من از حسد پشیمان کرد قدسی مشهدی : غزلیات : شمارهٔ ۲۴۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/74273