مرا هر قطره‌ای کز دیده در دامن فرو ریزد شود چشمی و خون بر حال چشم من فرو ریزد ز مهر عارض مهتاب سیمایت عجب نبود اگر پیراهن من چون کتان از تن فرو ریزد به یاد عارضت چون گریه‌ام بر دیده زور آرد به جای آب، مهر و ماه در دامن فرو ریزد ز تاب عارض خورشیدرویان، مردم چشمم به جای اشک خونین، اخگر از دامن فرو ریزد بهارست و به طرف بوستان از تاب دل قدسی برآری گر نفس، برگ گل و سوسن فرو ریزد قدسی مشهدی : غزلیات : شمارهٔ ۲۵۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/74284