چه رنجش است کزان تندخو نمی‌آید؟ کدام فتنه که از دست او نمی‌آید؟ به کینه جوی من ای آنکه محرم رازی بگو بدی ز نکویان نکو نمی‌آید ره نشاط من از شش جهت چنان بستند که سوی من طرب از هیچ سو نمی‌آید اگر هوای ملاقات دوستان داری تو خود بیا، که ز ما جستجو نمی‌آید برای باده‌گساران در این بهار چرا پیام سبزه ز اطراف جو نمی‌آید مگر ز گلشن غم نکهتی رسد، ورنه ز بوستان طرب هیچ بو نمی‌آید پسر چه شد که سبک‌روح‌تر بود ز پدر؟ به بزم، گردش جام از سبو نمی‌آید غلام همت آن عارفم که چون قدسی ز پایه‌ای که ندارد، فرو نمی‌آید قدسی مشهدی : غزلیات : شمارهٔ ۲۵۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/74290