هرکسی شاد به سال نو و نوروزی خویش دل شوریده عاشق به غم‌اندوزی خویش شب تاریک مرا روشنی از آه من است برو ای شمع، تو و انجمن‌افروزی خویش دیده زخمم ازان پیش که روشن گردد دیده بر تیغ جفای تو رقم، روزی خویش من شوریده کجا و غم ناموس کجا برو ای عقل و ببر مصلحت‌آموزی خویش کوکب بخت کس از سعی نگردد فیروز خویش را چند کنم رنجه به دلسوزی خویش؟ ما چو قدسی نمک خوان سیه‌بختانیم بخت ما چون نبود شاد ز بهروزی خویش؟ قدسی مشهدی : غزلیات : شمارهٔ ۳۱۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/74346