شود هر موی بر تن شعله، گر پاس فغان دارم من این فواره آتش، ز مردم چون نهان دارم؟ ز دامن تا گریبان، غنچه خون رسته از اشکم بهار ابر چشمم، آب و رنگ زعفران دارم نیم آگه ز کیش برهمن، لیک این قدر دانم که بیتابانه هر دم حرف کفری بر زبان دارم ندارد ناله تاثیری، ز من پرسید اهل دل که شب تا روز، صد پیک دعا بر آسمان دارم ز ناکامی نگریم فاش اگر از غیرت دشمن ولیکن در بن هر موی، چشمی خونفشان دارم غمم پوشیده چون ماند، که با هرکس ز بی‌طرفی ز راز دل، به خون آغشته حرفی بر زبان دارم دلم از گوشه گلخن، به گلشن کی کشد قدسی؟ خزان آتشم، ننگ از بهار بوستان دارم قدسی مشهدی : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۳۴۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/74380