دایم چو غنچه سر به گریبان گریستم پیدا شکفته بود و پنهان گریستم هرجا چو غنچه تنگدلی چند یافتم رفتم چو ابر و بر سر ایشان گریستم چون شمع، زندگانی من صرف گریه شد تا آخرین نفس، ز تف جان گریستم ای ابر هرزه آب رخ خود مبر، که من چندان که ممکن است چو باران گریستم هرگز ز گریه روی نکردم ترش چو ابر دایم چو شیشه با لب خندان گریستم قدسی مشهدی : غزلیات : شمارهٔ ۳۵۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/74387