تا دل بر آتش غم جانانه سوختیم از رشک، جان محرم و بیگانه سوختیم ما را نه قرب شمع میسر، نه وصل گل از اعتبار بلبل و پروانه سوختیم افروختیم در حرم کعبه صد چراغ تا یک چراغ بر در میخانه سوختیم خون جگر ز شیشه کشیدیم و از حسد چون لاله، داغ بر دل پیمانه سوختیم آتش زدیم در جگر عاقلان ز رشک زین داغها که بر دل دیوانه سوختیم خوبان نمی‌شوند به ما آشنا و ما از اختلاط مردم بیگانه سوختیم امشب که یاد روی تو مهمان دیده بود تا روز، شمع ماه به کاشانه سوختیم کردی به غیر گرمی و شد کار ما ز دست ما هم به آتش دگری خانه سوختیم قدسی ز حرف عشق نبستیم لب دمی عمری دماغ بهر یک افسانه سوختیم قدسی مشهدی : غزلیات : شمارهٔ ۳۶۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/74399