خون می‌چکد از دیده ز نظاره داغم تا خون نشود، وا نشود غنچه باغم پیدا نبود دل ز هجوم غم معشوق پنهان شده از کثرت پروانه، چراغم گر بر لبم انگشت زنی، جوش زند خون کان غمزه ز خون کرد لبالب چو ایاغم چون زنده کند صور سرافیل دلم را؟ گر بوی تو در حشر ندارد به دماغم چون سبزه، ز گل تا به ابد خضر بروید هرجا که نهد پا غم عشقت به سراغم الماس چو تبخاله برآید ز لب مست گر بر دهن شیشه نهی پنبه داغم قدسی مشهدی : غزلیات : شمارهٔ ۳۷۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/74411