به خون خوردن جدا زان لعل شکربار می‌سازم ز مژگان خون دل می‌ریزم و ناچار می‌سازم نیم بلبل که گل همدم هر خار و خس بینم ز رشک غیر، با محرومی دیدار می‌سازم تو لذت‌دوستی دشمن، علاج درد خود می‌جو که من با چشم پرخون و دل افگار می‌سازم ازان ترسم که بازت بی‌وفا خوانند بی‌دردان وگرنه من بدین ناکامی بسیار می‌سازم تو و سجاده و تسبیح با صد عیب در باطن که من همچون برهمن فاش با زنار می‌سازم قدسی مشهدی : غزلیات : شمارهٔ ۳۸۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/74418