رخ تو تا شده غایب به صورت از نظرم کمر به دشمنی خواب بسته چشم ترم فلک ز رشک جدا کردم از تو، ورنه هنوز نبود وقت جدایی و موسم سفرم فراق در گلویم ریخت زهر غم چندان که گشت معدن الماس، سینه و جگرم به دیده غنچه کند کار خنجر و پیکان جدا ز دوست گر افتد به بوستان گذرم مار به مهر تو پیدا شد آنقدر دشمن که روز و شب ز گریبان خویش بر حذرم ز گشت چرخ، سرم گر چو خاک فرساید هوای وصل تو بیرون نمی‌رود ز سرم جدا ز صبح وصال تو در شب هجران انیس گریه و دمساز ناله سحرم قدسی مشهدی : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۳۹۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/74426