مباش غره به عهد قدیم و یار کهن که هفته‌ای چو شود، خاربن شود گلبن به جذب حادثه شد پیکرم چنان مشتاق که پا نخورده به سنگم، کبود شد ناخن میان عاشق و معشوق، راز دل گفتن همین بس است که آزار لب نداد سخن نهفته حیف نباشد چنان گل رویی؟ خدای را که رخ آلوده نقاب مکن ز کار خود نگشوده‌ام گره، چرا قدسی زمانه نی شکند ناخن مرا در بن؟ قدسی مشهدی : غزلیات : شمارهٔ ۴۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/74443