بیا ای عشق، ننگ عافیت از سرم وا کن دلم را طاقت غم ده، سرم را گرم سودا کن شب تنهایی‌ام مشرق ز یادش رفته، ای گردون رهی دیگر برای مطلع خورشید پیدا کن گل خودروی من، آهنگ سیر بوستان دارد برو ای دیده و در چشم نرگس خویش را جا کن مرا خوانی به بزم خود، دهی پهلوی غیرم جا خسک در دیده‌ام ریزی و گویی گل تماشا کن اگر خواهی که ره بیرون بری از شام تنهایی برو چون آسمان هر صبح خورشیدی مهیا کن قدسی مشهدی : غزلیات : شمارهٔ ۴۱۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/74446