بهار رفت و نچیدم گل از بر رویی گذشت عید و ندیدم هلال ابرویی گشاده‌روی به هر در شدم چو آینه، لیک چو پشت آینه از کس نیافتم رویی از آن مقید ضعفم که در ضعیفیها ز خویش در غلط افتم به تار گیسویی جفا کشیدن فرهاد اگر قبولت نیست به بیستون رو و دریاب دست و بازویی نیم به رشک ز سامان غنچه، چون من هم چو لاله دارم از اسباب داغ، پهلویی ز ضعف، بر دل مجروح خود گران شده‌ام چنان که خشک شود بر جراحتی، مویی هلاک مشرب آن بیدلم که چون قدسی نمی‌کشد به بهشتش دل از سر کویی قدسی مشهدی : غزلیات : شمارهٔ ۴۳۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/74468