چنان افتاده‌ام از کار، بهر لاله رخساری که غیر از دیدن رویش نمی‌آید ز من کاری فضای سینه را چندان که می‌جویم، نمی‌یابم ز یاران به دل نزدیک، غیر از ناوکش یاری نگاهی داشت هر سو گرم، ساقی دوش در مجلس نمی‌دانم که آتش در که زد، من سوختم باری ز زلف یار نتوانم بریدن دل به آسانی که بر وی عمرها شد بسته دارم دل به هر تاری ز شیخ و برهمن ناید طریق عشق ورزیدن یکی مشغول تسبیحی، یکی در بند زناّری قدسی مشهدی : غزلیات : شمارهٔ ۴۵۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/74485