نکردم از سر کویت به هیچ گلشن روی بود خلاف مروت که پوشی از من روی من و تو چون قدح و باده آشنای همیم من از تو چشم نمی‌پوشم و تو از من روی به سوی من نظر اختران چنان بستند که آفتاب نمی‌آردم به روزن روی فروغ نور تجلی‌ست هرکجا نگرم کلیم‌وار ندارم به نار ایمن روی درین زمانه چنان رو ز کس نمی‌بینم که برنیاوردم زخم تیر، بر تن روی ندیدم از در سنگین‌دلان چنان رویی ز عکس خویش ببینم مگر در آهن روی ز فیض گریه ابرم ملول، می‌خواهم که برق، خنده‌زنان آردم، به خرمن روی چگونه محرم این بوستان شوم، که به فرض اگر نسیم شوم، غنچه گیرد از من روی ز گریه‌ام نبود روی دامن صحرا ز بس که سیل سرشکم کند به دامن روی مباش بر در ارباب روزگار خموش منه به حلقه ماتم، مگر به شیون روی اگر شود که ز رخسار پرده برداری عجب که سوی بت آرد دگر برهمن روی سر نزاع ندارم به هیچ‌کس قدسی ز روی دوستی آرم مگر به دشمنی روی قدسی مشهدی : غزلیات : شمارهٔ ۴۵۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/74486