به دل نمی‌گذری، تا کجا گذر داری فکندی از نظرم، تا چه در نظر داری سرت نمی‌شود از جام صحبت ما گرم مگر خمار ز پیمانه دگر داری؟ نماند بر سر بالین من کسی، چه شود مرا اگر ای اجل امشب ز خاک برداری؟ نکرده‌ای مژه‌ای تر به خون ز سنگدلی ازین چه سود که صد چشمه در جگر داری ز بوی باده من از خویش رفتم ای ساقی مرا ز من خبری ده اگر خبر داری قدسی مشهدی : غزلیات : شمارهٔ ۴۶۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/74492