خَضِر سرچشمه ورناک جوید که دست از چشمه حیوان بشوید محیط از شرم ریگ آب ورناک عرق از جبهه گوهر کند پاک فرات از رشک نهرش کربلا شد ز غیرت دجله را، نم توتیا شد چه شد گر خضر را هم جرعه‌ای داد رسد این چشمه دریا را به فریاد ز فیضش ملک کشمیرست معمور ازین سرچشمه بادا چشم بد دور اگر ذوق بهار و سبزه داری به جز کشمیر در خاطر نیاری قدسی مشهدی : مثنوی‌ها : شمارهٔ ۲۱ - تعریف چشمه ورناک گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/75213