گر به جستن باف گشتی یار ما
غیر جویانی نبودی کار ما
گر شدی دیدار او دیدن به خواب
خواب جستی دیده ی بیدار ما
گر به داغش سینه زخمی بافتی
یافتی مرهم دل افگار ما
کس دوای ما و درد ما نیافت
چند می جوید طبیب آزار ما
جان و سر در حلقه ی سودای او
گر به هیچ ارزد زهی بازار ما
هر حکایت کز لب او می کنیم
بوی جان می آید از گفتار ما
بار چون بشنید گفتارت کمال
گفت مولانائی و عطار ما
کمال خجندی : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۴۴
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/75906