دوش رسیدم به گوش از لب جانان خطاب ای دل اگر عاشقی دیده بپوشان ز خواب پیش خیالت که هیچ دور مباد از نظر خواب چه باشد که نیست چشم جهان بین به خواب بس که لطیف است آن عارض نازک به رو چون که نظر می کنی می چکد از دیده آب تا به صدارت نشست عشق تو در سینه ام شد هوس آباد دل از ستم او خراب را در حق ما ای رقیب هرچه تو خواهی بگوی نیست به همچون نونی به ز خموشی جواب بی تو نباشد ثبات هستی ما را بلى ره نگردد بدید تا نبود آفتاب حاصل تقوی و زهد در سر رندی کمال کردی و سر بر نکرد همچو حباب از سراب کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۵۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/75920