بازآ که در فراق تو جانم صبور نیست بازآ که بی حضور تو دل را حضور نیست چشمم کز آفتاب رخت نور می گرفت پر شد چنان ز خون که در او جای نور نیست بیمار درد عشق تو نزدیک حالتی ست یکبار اگر بپرسی اش از کار دور نیست ما را هوای کوی تو و شوق روی تست فکر نعیم و جنت و سودای حور نیست آنکس که ذوق دردی درد نو بافته ست جویای جوی شیر و شراب طهور نیست گر دیگران از دوست توانند صبر کرد باری کمال یکدم از ایشان صبور نیست کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۹۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/75957