خرابه دل من پر شد از محبت دوست مباد هیچ دلی خالی از مودت دوست کدام دولت و فرصت نیافت هر که بیافت سعادت شرف وصل بار و صحبت دوست اگرچه در خور او خدمتی نمی آید شویم معتکف آستان خدمت دوست رسد بغایت همت چنانکه دلخواه است را از زبان و دست و دل من ز شکر نعمت دوست کمال خسته دل و نامراد و بیحاصل چه باشد ار به مرادی رسد ز دولت دوست کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/75988