دل سختت به سندان سخت بارست دهانت را میان بس راز دارست به آن خاک قدم جان همنشین است به آن چاه ذقن دل یار غارست ز بار جور و بار غم نترسم من و آن آستان چندانکه بارست چو بر گل میخرامی پا نگه دار که گل را بیشتر زحمت ز خارست به طاق ابروان در رشته کاریست سر زلفت ولی رخ ساده کارست که بست آن نقش عارض آفرین باد که آب دست در وی آشکارست کمال از گفته خود هرچه داری تخلص های تو بس آبدارست کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۱۵۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/76015