دوستان گر کشت ما را دوست ما دانیم و دوست چون هلاک ما رضای اوست ما دانیم و دوست گر نوازد ور گدازد جان ما کس را چه کار ور به جان دشمن شود با دوست ما دانیم و دوست دیده گربان ما در پای هر سرو و گلی گر بجست و جوی او چون جوست ما دائیم و دوست کس نداند از برای کیست رو بر خاک راه آنکه دایم بر سر آن کوست ما دانیم و دوست چند پیچیدن درین کز غم نشت شد رشته ای گر ازین غم کم ز ثار موست ما دانیم و دوست این سخنها تا کیت گفتن که بیرحم است و مهر گردلش دل نیست سنگ و روستا دانیم و دوست با نکو خواهان و بدگویان بگو از ما کمال دوست با ما بد و گر نیکوست ما دانیم و دوست کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۱۶۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/76023