عاشقان دردش طلب دارم مرا همدرد کیست آنکه دارد در غم او جان غم پرورد کیست ای که گرم و سرد عالم هر دو نیکو دیده ای گو یکی چون من به اشک گرم و آه سرد کیست عاشق یکرنگ خواهی جوی در ما خاکیان ز میان با چهره پر گرد و روی زرد کیست سیل اشکم برد یک شب بر درش خندید و گفت پیش ما این شخص آب آورد و لای آورد کیست گر نرنجیدی زما آن غمزه می کردیم غمز کان که بی موجب دل از اهل نظر آزرد کیست بر درت جز چشم بیدار و دل جان سیر من عاشقی کو در نیارد سر ز خواب و خورد کیست درد و غم بفرست با باران نخستین با کمال تا شود معلوم کز عشاق کویت مرد کیست کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۱۹۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/76053